گفتگوی اختصاصی/
رزمنده سقزی بخاطرحفظ انقلاب آخرین خواسته مادرش را رد کرد
وقتی از جبهه برگشتم مادرم دیگر در جمع خانواده نبود و به رحمت ایزدی پیوسته بود. من بخاطر وطن و حفظ این انقلاب، آخرین خواسته مادرم را رد کردم.
به گزارش خبرنگار گولان سقز، برای انجام مصاحبه با آقای قدیمی و هماهنگی قبلی راهی دبیرستان نمونه فجر شدم، وارد مدرسه شدم و سراغ آقای قدیمی را از یکی از مسئولین مدرسه گرفتم پس از اندکی انتظار آقای قدیمی آمدند و مرا به اتاق خودشان راهنمایی کردند.
به محض ورودم به اتاق عکس های امام خمینی و رهبر معظم توجه مرا به خود جلب کرد سرم را که چرخاندم چشمم به یک قفسه کتاب چند طبقه افتاد، قفسه ای که با کتاب، عکس و پوستر شهیدان تزئین شده بود البته این قفسه با نام "گنجینه شهیدان"مزین شده بود.پس اندکی تأمل آقای قدیمی سکوت حاکم بر اتاق را شکست و مصاحبه را با اولین سوال آغاز کردم.
***لطفا ضمن معرفی کمی از خودتان بگویید؟
نبی قدیمی هستم متولد 02/6/1343 در خانواده ای پرجمعیت در روستای زرینه اوباتو در خانواده ای متدین و مذهبی بدنیا آمدم.4 خواهر و4 برادریم و من 5مین فرزند خانواده ام . شغل پدرم کشاورزی بود و ما خواهران و برادران با هم در کنار تحصیل کمک حال پدرم در کارهای روزمره بودیم.در حال حاضر نیز دارای مدرک لیسانس علوم تربیتی هستم و بعنوان مربی پرورشی در دبیرستان نمونه فجر مشغول به فعالیت هستم.
***از دوران تحصیل خودتان برایمان بگویید؟
قدیمی: دوران ابتدایی و اول راهنمایی را در روستای خودمان بسر بردم و از سال57 اوایل انقلاب که 12 سال داشتم برای ادامه تحصیل به شهرستان سقز آمدیم و دوران متوسطه را در دبیرستان دکتر مصدق(اندیشه کنونی) به پایان رساندم و پس از آن نیز در مرکز تربیت معلم سنندج موفق به اخذ مدرک فوق دیپلم شدم.
***چطور شد که عازم جبهه شدید؟
قدیمی: به دلیل عشق و علاقه ای که به امام خمینی(ره) برای پیشروی و موفقیت آرمانهای انقلاب، بعنوان یک شهروند ایرانی و مسلمان خود را مستلزم بر حضور در جبهه جنگ می دانستم و پس از اتمام دوره تربیت معلم عازم جبهه شدم و مدت 15 ماه سعادت خدمتگزاری به رزمندگان اسلام را داشتم.واقعیتش مادرم زیاد رضایت به رفتن من نداشت حتی یکبار که عازم جبهه بودم مادرم درچار چوب در ایستاد و قسمم داد که این بار نروم و من با شیطنت و زیرکی از کنار پای مادرم رد شدم و خواسته اش را قبول نکردم(بغض کرد و چشمانش پر از اشک شد) وقتی برگشتم مادرم دیگر در جمع خانواده نبود و به رحمت ایزدی پیوسته بود و من بخاطر وطن و حفظ این انقلاب، خواسته مادرم را گوش ندادم...(سکوت کرد و با دستانش اشکهایش را پاک کرد).
***چگونه با امام خمینی (ره) آشنا شدید؟
قدیمی: لبخندی روی لبانش نقش بست و گفت: آنروزها هرجا می رفتی زمزمه نام امام زبانزد خاص و عام بود بسی جای خوشحالی داشت که امام چنین نقش پررنگی در بین مردم ایران علل الخصوص مردم دیار کردستان داشت و در آن دوران با داشتن رهبری فرزانه چون امام (ره) براحتی می شد که ترس را در چشمان دشمنان انقلاب دید.شخص خودم آرزوی دیدن امام را داشتم و به لطف پدرم برای اولین بار عکس امام را زیارت کردم.مرحوم پدرم طی سفری که به تهران داشت مبلغین انقلاب چند آینه کوچک در اندازه 4*3 به پدرم داده بودند که در پشت این آینه ها عکس مبارک امام (ره) بود واین بهترین سوغاتی و هدیه بود که پدرم پس از بازگشت به من داد .
***چه احساسی داشتید وقتی عکس امام را دیدید؟
قدیمی: پس از مکث کوتاهی گفت: احساسم!!! وصف شدنی نیست، هرچند من قبل از رؤیت عکس امام(ره) همیشه از رادیو پیگر اخبار و گفته های ایشان بودم شاید باورتان نشود ولی چنان حسی بهم دست داد که باعث شد در راه تحقق و پیروزی انقلاب بیشتر بکوشم و (با تواضع خاصی ادامه داد) من چندین سال این عکس را همراه داشتم و همیشه روی سینه ام بود.
***چند بار عازم جبهه شدید؟
قدیمی: بنده 4 بار عازم جبهه شدم ، زمستانهای سال 64، 65، 66 و تابستان 67 . در مناطق عملیاتی جزیره مجنون، هزار قله مریوان، دزلی و حلبچه، دربندی خان بانه، چناره مریوان و همچنین کرمانشاه حضور داشتم.
***از طرف چه ارگانی راهی جبهه شدید و چه مسئولیتی را برعهده داشتید؟
قدیمی: از طرف بسیج و سپاه شهرستان سقز عازم جبهه شدم و آر پی جی زن و نیروی رزمی بودم و بعضاً کارهای فرهنگی، تبلیغاتی و سازماندهی را هم انجام می دادم.
***از روحیه رزمندگان در آن دوران برایمان بگویید؟
قدیمی: تنها چیزی که در آن دوران برای من حائز اهمیت بود روحیه رزمندگان در جنگ و جبهه بود، انگار غیر از خدا هیچی را نمی دیدند و به فکر چیز دیگری نبودند و واقعاً شور و شعفی که در رزمندگان بود الان هم برایم جای سؤال است که دلیلش چه بود؟! صداقت، درستکاری، با خدا بودن، خوشرو و خوش اخلاق بودن از ویژگی های وصف ناشدنی آنها بود، احساس همنوعی که در آن زمان می دیدم همه و همه برایم جای سؤال بود.اگر رزمنده ای لیوان آبی را می دید اگر 3 روز هم تشنگی می کشید به آن لیوان دست نمی زد و می گفت آن لیوان آب صاحب دارد و اجازه نداریم به آن دست بزنیم. خدا شاهد و گواه است و من این را با چشمان خود دیدم.(با تواضع خالصانه ادامه داد) در منطقه چیزهایی یاد گرفتم و دیدم که حتی تا الان نتوانستم در زندگی و شغل و حرفه خود بکار ببرم و اجرا کنم.
واقعاً در منطقه انسانهایی مقدس، بزرگ و توانا و جود داشت مخصوصاً حضور دانش آموزان که همیشه 500هزار دانش آموز درمناطق عملیاتی حضور داشتند جالب و دیدنی بود و این یکی دیگر از شگفتی های جبهه بود و باعث تقویت روحیه دیگر رزمندگان می شد.روحیه ای که در دانش آموزان بود خیلی جذاب بود در آن هیاهوی جنگ اگر 20 دقیقه وقت خالی پیدا می کردند مشغول بازی فوتبال و والیبال می شدند انگار در درب منزل و کوچه خودشان بازی می کنند در حالی که صدای توپ و خمپاره از حاشیه های بازی آنها بود و بعضی مواقع نیز بازی آنها را متوقف می کرد، همه مثل برادر و انگار از یک خانواده بودند. نامه نوشتن شهید مرحمت بالازاده به مقام معظم رهبری برای حضور در جبهه و همچنین خبر شهادت شهید فهمیده انگیزه و روحیه رزمندگان را دگرگون کرد و ما در منطقه قوت و نیروی بیشتری گرفتیم.
***از خاطره ایثارگری رزمندگان برایمان تعریف کنید؟
قدیمی: (ضمن اینکه لبخندی روی لبانش نقش گرفت، گفت) جبهه خودش سراسر ایثار بود همه برای خط مقدم بال بال می زدند و برای نوشیدن شربت شهادت لحظه شماری می کردند.در غروبی تاریک عازم منطقه بودیم در مسیر راه سیم های خاردار راه را سد کرده بود و یکی از رزمندگان برای اینکه وقت نگذرد و زودتر به خط مقدم برسیم روی سیم خاردار خوابید و تک تک رزمندگان از روی وی رد شدند و از آن مسیر گذشتیم، وقتی این خبر به فرمانده رسید با پرس و جوی فراوان رزمنده را شناسایی کرد و وی را نزد خودش فرا خواند، ولی آن رزمنده ایثارگر منکر همچین عملی شد تا اینکه فرمانده دستور داد لباس هایش را درآورد، آثار زخم و خون روی تن و زیرپوش وی نقش بسته بود ولی باز حاضر نبود این ایثارگری را قبول کند.
***خاطره بدی هم از جبهه دارید؟
قدیمی: (آهی کشید و گفت)جبهه سراسر خاطرست و ما هر روز در این مناطق شاهد به شهادت رسیدن دوستانمان بودیم و یکی از خاطره هایی که هیچوقت فراموش نمی کنم زخمی شدن دوستم در یکی از عملیات ها بود.سرش متلاشی شده بود تا رسیدن به یکی از بیمارستانهای همدان سرش روی پاهایم بود و براحتی تکان خوردن مغزش را می دیدم و بر روی دستانم به درجه والای شهادت رسید.
***از امدادهای غیبی و الهی در جبهه بگویید؟
قدیمی: روزی 4 نفر در یک سنگر بودیم (2نفر قروه ای ، 1نفر کامیارانی و من)، متوجه حضور یک پرنده در آسمان شدیم وقتی نظاره گر پرواز پرنده بودیم یهو دوستم صدا زد خمپاره آمد و ما خودمان را داخل قنات انداختیم و خمپاره مستقیم به سنگر ما خورد.
اگر آن پرنده نبود، دوستم هیچوقت متوجه خمپاره نمی شد و این یکی از امدادهای غائب الهی بود که توسط آن پرنده به ما اعلام شد.
***و حالا کلام و توصیه آخر شما....؟
قدیمی: رزمندگان جلوی جنگ را گرفتند و مانع وقوع جنگ جهانی شدند، صدام حسین توسط چندین کشور و دولت های دیگر پشتیبانی و تقویت می شد ولی رزمندگان ما با توکل برخدا و دلاوری های خودشان نگذاشتند یک وجب از خاک ایران اسلامی به دست نااهلان بیفتد.الان ما 20 هزار نفر جانباز زیر خط قرمز داریم، یعنی چی؟!(باز هم بغض خودش را فرو خورد ولی صدایش گرفت) رزمنده داریم که 20 سال است فقط خانواده اش را نگاه می کند، یک کلام نتوانسته با فرزندانش حرفی بزند، هستند کسانی که چندین ساله صدای عزیزانشان را نشنیده اند، هستند کسانی که در این چند سال نتوانسته اند یک لقمه غذا توی دهانشان بگذارند و خیلی موردای دیگه ...
)با تأکید و چشمان اشک آلود گفت) این فضا، موقعیت، آرامش و امنیت به قیمت خون هزاران شهید بدست آمده است و من از مسئولین خواهشمندم که اولاً خودشان یک الگو و اسوه به تمام معیار و تمام معنی برای سایر افراد به ویژه نسل سوم و چهارم انقلاب باشند، ثانیاً نگذارند بی بند و باری، ناحقی، تبعیض در جامعه وجود داشته باشد، نگذارند فرهنگ ایرانی و اسلامی ما تغییر داده شود، نگذارند ایثارگری و فداکاری شهدا، رزمندگان و ایثارگران در جبهه های جنگ فراموش و یا نقش آنها در جامعه کم رنگ شود بلکه باید احیا شود و از تاریخ های زنده دفاع مقدس درس بگیرند و براستی که رزمندگان ، تاریخ های زنده دفاع مقدس هستند.و از خواهران گرانقدر مهین اسلامی خودم میخواهم که با پوشش و حجاب خود حرمت خون شهدا را نگه دارند و پیرو ولایت فقیه و پشتیبان اسلام و انقلاب باشند.و در آخر با خواندن این چند بیت شعر، مصاحبه را به پایان رساندند.
ما دشمن آه و اخ و افسوسیم
با شوق لبان، مرگ را می بوسیم
شهیدان فکر آب و نان نکردند
خدای خویش را پنهان نکردند
شبی در گرد و طوفان نشستند
نماز عشق را اقامه کردند
شهیدان مثل گل، مثل قناری
در یک هوای دلنشین بهاری
در هفت آسمان را گشودند
در نزد محبوب خویش آرام گرفتند
از اینکه وقت گران بهایتان را در اختیار ما قرار دادید و پاسخگوی سؤالات بنده بودید سپاسگزارم.
انتهای پیام/
برچسب ها :
رزمنده آر پی جینبی قدیمیانقلابوطننظرات کاربران :
دیدگاه های ارسالی شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
- بره میش وحشی به دامن مادر برگشت
- مشکل بازارچه سیف سقز مربوط به اقلیم کردستان عراق است
- سپاه هیچ نقشی در بستهشدن مرز سیف سقز ندارد/کسانی که بستن مرز را به سپاه ربط میدهند، بدخواه سپاه هستند
- پرداخت 83 میلیارد ریال وام اشتغال زایی به مددجویان کمیته امداد سقز/ 130 واحد مسکن مددجویی در مناطق محروم روستایی با همکاری قرارگاه خاتم الانبیاء احداث می شود
- جزئیات درگیری سپاه با یک گروهک مسلح در منطقه مرزی اشنویه
- بازارچه سیف مجددا بسته می شود/ محروم کردن شهرستان سقز از تجارت مرزی ادامه دارد
- رونق گردشگری محور توسعه روستاهای سقز
- مرگ پایان اختلاف پسر جوان با پدرش در سقز
- تقدیر و تشکر سرپرست فرمانداری سقز از حضور مردم شریف شهرستان در راهپیمایی روز جهانی قدس
- خروش روزه داران سقزی در حمایت از قدس به روایت تصویر
- روز قدس، نماد وحدت و انسجام مسلمانان است
- مراسم احیای شب قدر در سقز + عکس
- امام خمینی(ره) درس آزادگی را در علم و عمل به دنیا آموخت
- براندازی نظام و دین اسلام از اهداف شوم دشمنان است
- رعد و برق و باران و تگرگ دوباره در راه کردستان
- رونق گردشگری محور توسعه روستاهای سقز
- 81 درصد واجدین شرایط در سقز کارت هوشمند ملی دریافت کرده اند
- نامه علمای اهل سنت به رهبر انقلاب در پی خروج آمریکا از برجام
- مسمومیت ۲۲۲ کردستانی بر اثر مصرف قارچ های سمی از ابتدای امسال
- رفع عطش در ماه رمضان با سادهترین روشها/ مصرف میوه در وعده سحر را از یاد نبرید
علی هنرمند [شنبه 10 بهمن 1394 | 23:50] پاسخ
بژی آقای قدیمی