از آوار تا آوارگی/ روایت دختر جوانی که مادر و دو برادرش را در زلزله از دست داد
تمام عمرت را در کنار خانواده ای بوده ای که تا چشم باز می کنی می بینی که دیگر در کنارت نیستند سخت است اما همدرد بودن با آنها بر روی دل خودت نیز سنگینی می کند که چطور می شود کار را تا جایی پیش برد که مرهمی برایشان باشیم اما خودت آرام نمی گیری ....
به گزارش گولان سقز به نقل از آفتاب دل، وقتی هر ثانیه از عمرت را در کنار خانوادهای باشی که جز خدمت و نوعدوستی را در باور خود ندارد و اگر چه شاید کوتاه اما هر لحظهاش یک عمر طولانی و با برکت است.
نمام عمرت را در کنار خانواده ای بوده ای که تا چشم باز می کنی می بینی که دیگر در کنارت نیستند سخت است اما همدرد بودن با آنها بر روی دل خودت نیز سنگینی می کند که چطور می شود کار را تا جایی پیش برد که مرهمی برایشان باشیم اما خودت آرام نمی گیری ....
مریم تنها 25 سال سن دارد و چند ماهی است که ازدواج کرده است و از روستای طایشه به سرپل ذهاب رفته است.
4 برادر و یک خواهر دیگر دارد که خواهرش ازدواج کرده است و 4 برادر و مادر و پدرش در روستا زندگی می کنند البته در کنار آنها پدربزرگ و مادربزرگش هم بودند که آن روز به دلیل بد حال بودن حال مادر بزرگ آنها به خانه ی مریم رفته بودند و شب را در آنجا خوابیند تا صبح را به منزل پسرش رهسپار کنند اما تا صبح کافی بود که زندگی رنگ دیگری به خود بگیرد.
مریم می گوید: ساعت 9 و 48 دقیقه بود سر سفره ی شام که بودیم انگار تمام خانه شروع به لرزیدن کرد همسرم فریاد زد که بیرون برویم زلزله آمده است دست مادربزرگ و پدربزرگم را گرفتیم و به سرعت از منزل خارج شدیم .
شهر رنگ دیگری به خود گرفته بود همه جا پر از جیغ و داد وفریاد بود نمی دانستم خوشحال باشم یا ناراحت؛ خوشحال از اینکه نجات پیدا کردیم و ناراحت از نگرانی و دلواپسی همسایه ها .
دلم به آشوب افتاد ، گویی مادرم جلوی چشمم آمد فقط می دانم داد می زدم و به همسرم میگفتم مادرم . پدرم . بردارهایم ... تو رو خدا من و به اونجا ببر ....
حال بدی داشتم . سریع خودمان را به روستا رسانیدم . نصفه های شب بود . وقتی به روستا رسیدم پدرم جیغ و داد می کشید تمام خانه آوار شده بود و دو تا از بردارهایم و مادرم در زیر آوار مانده بودند . آری دل آشوبیم و حضور مادرم در جلوی چشمم ناگهانی نبود . روح مادرم بود که آمده بود تا ببیند حال دخترش خوب است یا نه .
مریم که اشک هایش و چشمان پر از غمش دلش را آکنده از غصه و خاطرات کرده بود ادامه داد: پدرم می گوید شب زلزله یکی از برادرهایم مشغول نگاه کردن به تلویزیون و یکی دیگر از بردارهایم در کنار مادرم در آشپزخانه بود که شب زلزله پدرم دو تا از بردارهایم را نجات و متاسفانه دو تای دیگر همراه با مادرم در زیر آوار جان خود را از دست دادند.
این تنها بخشی از خاطرات تلخ زلزله زدگانی است که اعضای خانواده شان را از دست داده اند ....
انتهای پیام/
برچسب ها :
نظرات کاربران :
دیدگاه های ارسالی شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
- بره میش وحشی به دامن مادر برگشت
- مشکل بازارچه سیف سقز مربوط به اقلیم کردستان عراق است
- سپاه هیچ نقشی در بستهشدن مرز سیف سقز ندارد/کسانی که بستن مرز را به سپاه ربط میدهند، بدخواه سپاه هستند
- پرداخت 83 میلیارد ریال وام اشتغال زایی به مددجویان کمیته امداد سقز/ 130 واحد مسکن مددجویی در مناطق محروم روستایی با همکاری قرارگاه خاتم الانبیاء احداث می شود
- جزئیات درگیری سپاه با یک گروهک مسلح در منطقه مرزی اشنویه
- بازارچه سیف مجددا بسته می شود/ محروم کردن شهرستان سقز از تجارت مرزی ادامه دارد
- رونق گردشگری محور توسعه روستاهای سقز
- مرگ پایان اختلاف پسر جوان با پدرش در سقز
- تقدیر و تشکر سرپرست فرمانداری سقز از حضور مردم شریف شهرستان در راهپیمایی روز جهانی قدس
- خروش روزه داران سقزی در حمایت از قدس به روایت تصویر
- روز قدس، نماد وحدت و انسجام مسلمانان است
- مراسم احیای شب قدر در سقز + عکس
- امام خمینی(ره) درس آزادگی را در علم و عمل به دنیا آموخت
- براندازی نظام و دین اسلام از اهداف شوم دشمنان است
- رعد و برق و باران و تگرگ دوباره در راه کردستان
- رونق گردشگری محور توسعه روستاهای سقز
- 81 درصد واجدین شرایط در سقز کارت هوشمند ملی دریافت کرده اند
- نامه علمای اهل سنت به رهبر انقلاب در پی خروج آمریکا از برجام
- مسمومیت ۲۲۲ کردستانی بر اثر مصرف قارچ های سمی از ابتدای امسال
- رفع عطش در ماه رمضان با سادهترین روشها/ مصرف میوه در وعده سحر را از یاد نبرید
محمد [سه شنبه 7 آذر 1396 | 10:21] پاسخ
سلام
تا کی برا تلفات رانندگی و زلزله باید گریه کنیم
چرا ایمنی را مردم و مسئولان جدی نمی گیریم از ساخت خودرو و جاده گرفته تا ساخت خانه
چند عزیز دیگر را باید از دست بدهیم؟
کی قرار است از خواب بیدار بشیم؟